نقش هستی
faatehan@
نقاش مشهوری در حال اتمام نقاشی اش بود، بسیار زیبا و تحسین برانگیز شده بود.
نقاش چنان غرق هیجان از زیبایی نقاشی اش بود که ناخودآگاه چند قدم به عقب رفت و به پشت سرش هم نگاهی نمیکرد، که یک قدم با لبه پرتگاه ساختمان فاصله دارد.
فردی این صحنه را دید و به سرعت فکر کرد که چطور نقاش را خبر کند، با خود اندیشید اگر فریادی برآورد، ممکن است ترس و وحشتی بر نقاش چیره شود و یکقدم به عقب رود و تمام...
ناگهان قلمی برداشت و نقاشی وی را خط خطی کرد، نقاش با عصبانیت تمام و به سرعت جلو آمد که او را بزند که فرد تمام ماجرا را برای نجات سقوط او تعریف کرد.
خوبان مهربون!
گاهی اتفاقات و مسائل پیش بینی نشده چنان حکمتهایی بزرگی درش نهفته است که ما بی خبریم، گاهی برای آینده امان چنان تصویر و نقاشی زیبایی ترسیم میکنیم که لطیف مهربون میداند و می بینند که چه سقدط و چه خطری پیش روی ماست و نقاشی زیبای پیش روی ما را خراب میکند و ما چنان از خدا ناراحت و دلگیر می شویم که چرا و چنین و چنان...
یادمون باشه که خالق عشق و مهر همیشه بهترین رو برای همه ما در نظر داره و هیچوقت تنهامون نمیگذاره و همیشه کسی و میفرسته که دستمون و بگیره!
چه خوبه که شاد و شاکر
همیشه رضا باشیم به قضا
طاهره شفائی
faatehan@
instagram.com/faatehan