فاتحان

فاتحان

با فتح لحظات امروز ، فاتح لحظات فردا شیم...
فاتحان

فاتحان

با فتح لحظات امروز ، فاتح لحظات فردا شیم...

رابطه های چرتکه ای

رابطه های چرتکه ای

faatehan@

خوب مهربون سلام

با خشم و غضب، با صدای بلند و تند تند و پشت سرهم حرف میزد، گاهی بغضی گلوشو میگرفت که قورت میداد و خیلی تلاش میکرد که اشکی تو چشمش حلقه نزنه و گریه اش نگیره ...

و مرتب میگفت، نه آخه این درسته؟!

شما بگید درسته من قبول میکنم، شما بگو ...


گذاشتم خوب حرفهاشو بزنه تا کاملا تخلیه هیجانی شه و با دقت گوش دل دادم بهش.


از اون دسته افراد بود که تا میتونست دلش میخواست به هر کسی کمک کنه، اما بنوعی نیاز درونی خودشم بود واسه مهرطلبی و تایید طلبیش و ...

ماجرا از این قرار بود که خیلی رابطه هاشو چرتکه ای کرده بود و شده بود باعث آزارش.


ازش پرسیدم چرتکه رو دیدی؟

باهاش چیکار میکنیم؟


گفت: بله!

چرتکه وسیله ای قدیمیِ که برای انجام محاسبات و چهار عمل اصلی ریاضی بکار میره.


⬅️پرسیدم: فکر نمیکنی تو رابطه هات داری چرتکه ای عمل میکنی؟


⬅️همش مراقبی به اندازه ای که بهت خوبی کردن، خوبی کنی؟


⬅️یا مواظبی که من دوبار زنگ زدم و اون یکبار!


⬅️بعد منتظر می شینی تا بدهی تلفنی که باهاش داشتی رو تسویه کنه تا دوباره باهاش تماس بگیری؟


⬅️من اون کار رو براش کردم، پس انتظار دارم اونم برای من این کار را انجام بده؟


⬅️تولدشو تبریک گفتم و انتظار داشتم اونم همین کار رو بکنه و موارد مشابه اینچنینی؟


گفتم ببین، درسته که قانون دنیا بگیر و بده هست و به نظر منطقی میاد که بده بستان هایی تو رابطه وجود داشته باشه و فقط جاده یکطرفه نباشه، اما خیلی به فرد و نیازش به سطح و عمق رابطه و به خیلی عوامل دیگه بستگی داره و اینکه ما هم خودمون چه جایگاهی رو تو دنیا و تو رابطه ها برای خودمون تعریف کردیم و ...


میدونی زمانی که باور هاتو بر پایه حساب و کتاب و چرتکه انداختن از طرف مقابل بنا میکنی، چه اتفاقی برای ساختار روانیت میفته؟!

و چطوری داری خودت و شکنجه میدی و حس خشم و تنفر و با خودت اینور اونور میکنی؟

یه خلوتی با خودت و دلت و خدای خودت و رابطه هات داشته باش و اونا رو از صافی رد کن

 تا سبک شی و رها

آروم‌ و شاد ...


طاهره شفائی 

faatehan@

Instagram.com/faatehan

ناگهان خیلی زود دیر میشود

ناگهان خیلی زود دیر میشود

faatehan@

خوب مهربون سلام 

وصیت نامه همسر جونشو باز کرد، قبل از اینکه حرفی از خونه و ماشین و ملک و دارایی و اموالش بزنه، نوشته بود:


همسر عزیزم! تو ارزشمندترین دارایى منى!!!

حتى حالا که نیستم!

عشق تو رو براى هیچ کس به ارث نمی‌ذارم و تا ابد توى قلب خودمه،حتى زیر خاک!


نمی‌دونم در ادامه چیا نوشته بود!

قطره قطره‌ی اشکاش رو کاغذ مى چکید و غرق در حسرت بود که چرا هیچ‌وقت به همسرش نگفته بود که قند توو دلش آب می‌شه وقتی همسرش اونو "خانمم" صدا می‌کنه!


چرا به زبون نیاورده بود موقعی که اسم همسرشو از یکی دیگه می‌شنوه دلش می خواد داد بزنه که همسر منه ها!!!

 همسر منو می‌گه!


 و اون لحظه برق چشاشو نمی‌تونه از کسی مخفی کنه!!! 


چرا نگفته بود که آشنایی و ازدواج با اونو از بهترین و بزرگترین نعمت‌های زندگیش می‌دونه!!!


چرا هیچوقت نگفته بود که وقتی کسی برای همسرش خط و نشون می‌کشید، توو دلش می‌گفت: با من طرفی!!! 


حتی وقتایی که داستان بین‌شون قهر و قهرکشی بود و دعوا و دلخوری ...


اون غرق بود توی دریای این "چرا"های تموم نشدنی و ...


خوبان مهربون!

ناگهان خیلی زود دیر میشه

بقول فرمایش رسول مهربانی(ص): مردم درخوابند، زمانی بیدار میشوند که می میرند!

نکنه زمانی متوجه شیم که دیگه خیلی دیر شده باشه و کاری ازمون ساخته نباشه، بهتر نیست تا عزیزامون هستند؛ قدردان لطف و بودنشون باشیم و از حسهای خوبی که نسبت بهشون داریم بگیم.

پس ...


طاهره شفائی 

faatehan@

Instagram.com/faatehan

فلسفه عاشقی (9)

فلسفه عشقی 9

(نجوای عاشقانه)

faatehan@

نوای خوش الحانی بر قلبم طنین انداخته به سمت مظهر عشق و دلدادگی 

چه هیاهویی برپاست!؟

چه شده؟!

فراخوانده شده ایم!!

به کدامین دیار؟


ندایی و نوایی به گوش جان میرسد:

که مرا به سمت" اجابت سریع "می خواند! 

 

 بی تابِ رفتنم ...

بی تابِ پرواز ...

من نیز رهسپار میشوم به دیاری دیگر به تماشای پرده ای دیگر از تاختن، در وادیی دیگر... 

آن هنگام که بی درنگ اسباب عیش و نوش را مهیا میسازی و نفس زنان به سوی ندایِ روح بخش و نشاط آور اذان رهسپار میشوی، عزم رفتن میکنی؛ ندایی میاید که میعادگاه عشق نزدیک است...


اذان ندای فرمانده مهربانی است که قصد دیدار نموده و تو نیز عزم اطاعت.


آن هنگام که دغدغه خاطرت، اجابت دعوت یار دلنوازی است.

آن هنگام که به قصد سیراب شدن در پی رفع تشنگی بی تاب می شوی ومی دوی... 


لبیک اللهم لک لبیک لا شریک لک لبیک

 

بی تاب که برخیزی، سرعت میگیری

نفس زنان، بیقرارِ بیقرار می شوی، می روی که برسی به مطلوب؛ به اجابت؛ به شرط رضای محبوب. 

می تازی تا برسی به وصل؛ به غرق شدن؛ به رسم حضور.  


ای بندهِ سراپا حضور،

نفسهای تو نیز به حساب می آیند.

آن گاه که در وادیِ خلوص نیت؛ به قصد قربت و اجابت دعوت در درگاه باری تعالی، نفس زدنت به اشتیاق بیانجامد ...


هر که هستی 

هر چه هستی 

و هر کجا که هستی 

نور رحمت را دنبال کن و یقین بدان که به مقصد میرسی.

این نور همیشه روشن است و در صورت گم شدن یک باره و هزار باره باز میتوانی رهگیری کنی. 


عرفه بیکرانی است از لطف و فهم و درکِ آن یگانه معبود و مقصود دائم 

که حضرت آدم را آدم وحسین(ع) را سید الشهدا کرد.


پس این جا و در دل ندای محبوب:


بازآ

هر آنکه هستی بازآ 

هر آنچه هستی بازآ

گر کافر و گبر و بت پرستی بازآ 


این درگه ما درگه نومیدی نیست 

صد بار اگر توبه شکستی بازآ 


خداوند به ظاهر کعبه ای بنا کرد که از سنگ و گل است 

و در عمق وجود کعبه ای ساخت که از جان و دل است ...


واسه هم دعا کنیم 

طاهره شفائی

faatehan@

Instagram.com/faatehan


فلسفه عاشقی (8)

فلسفه عاشقی 8

(نجوای عاشقانه)

faatehan@

مرا به درخشش غلطان مرواریدهای اشک مشتاقان بر سر سجاده های نیاز به قصد قربت به امید جلوه رخ یار می کشاند.


✨به درخشش اشک

✨به سیر سرازیر شدن از چشم

✨به خواهش و تمنا

✨به فرود و فراز 

✨به سرسپردگی و اوج

✨به زمین و ملکوت... 


ای کوچکان ریز و درخشان!

ای جرقه های امید!

به حکم اخلاص

به شرط بندگی

به حکم فرمانبرداری

و به رسم دلدادگی

به حکم شوق

به رسم اشتیاق

جایگاه نظاره گری لطیف خبیر خواهید شد. 

جایگاه دیده شدن، جایگاه بصیر.


و اینک ...

پاداش لبیک؛ مشتاقانه و بی قرار به ندایی از جانب یار!

 

مرا قراری نیست و بی قرارم.

بی قراری ام را سبب این است که نمیتوانم از کنار واژه "صبح" عبور کنم. بگذرم و بگذارم!!


مدتهاست معطوف به صبح گشته ام.

مدتهاست متوجه به فتوح در تمام سطحها به "صبح" شده ام . 


صبح بی قراری

صبح آرزوها

صبح بی پایان... 


 سپیده دمان، نور و نشاط، عشق و مراد، راز و نیاز ...


به چه می اندیشی رفیق جان؟!  

رهسپار به وادی مجاهدت شب زنده دارانِ همیشه بیدار، یا همیشه هوشیار، شدم.

به بزم و میعاد شبانه همیشه عاشقان.

به نبردشان با تاریکی یا در تاریکی!


به فتح صبح

به صبح فتح!

به ظهور فلق

به اذن یار

به رخ بی مثال

به رفیق همیشه یار...


طاهره شفائی

ادامه دارد...

faatehan@

Instagram.com/faatehan

فلسفه عاشقی (7)

فلسفه عاشقی 7

(نجوای عاشقانه)

faatehan@

خوب مهربون سلام


در این بزمگاه چه شوری نهفته است. شوری شگرف بر روح مشتاقان!

 

امروز عرفه است

روز شناخت است

روز اندیشیدن

روز خلوت با خود

خلوت عاشقانه با محبوب

روز اعتراف است، اعتراف به:

اشتباهات؛ غفلتها، ظلمها، جهلها، به ناسپاسی ها و ناشکری ها، به دل شکستگی ها، به بی صبری ها...

 

ای لطیف خبیر، ای بی نیاز بصیر، ای علیم حکیم؛ تو را سپاس میگویم که با علم برناسپاسی و کفرانم همچنان رحیمی و رحمان.


تو را سپاس که آگاهی بر بخل و تنگ نظری ام، ولی طبیبی بر این درد و عیبم!


آن سان که دوا و درمانم را در به چالش کشیدن می دانی!


مرا معطوف میکنی به عاقبت آنچه در برانگیخته شدن در قبرهاست به محشر دانا شوم و بدانم که در پس نادانی  وغفلتم، سرگشته عشق و شیدای تو شدم!


امروز مرا میخوانی؟!

بر بیرون آوردن مغز از پوسته!

بر هویدا شدن درون و باطن!

بر آنچه که نهان است بر نیت ها، استخراج آنچه در قلبهاست. 


چقدر خوشحالم که مالکی چون تو دارم مالکی لطیف، علیم، حکیم، خبیر، بصیر، سمیع و ...


آنچه درقبرها وقلبها است،

آنچه در نهان است وآشکار،

همه را تو خود آگاهی بسیار!


مرا به چه خواهی خواند با اینهمه غفران با اینهمه عصیان!؟ 

ای بهترین و مهربان


طاهره شفائی

ادامه دارد ...

faatehan@

Instagram.com/faatehan