فاتحان

فاتحان

با فتح لحظات امروز ، فاتح لحظات فردا شیم...
فاتحان

فاتحان

با فتح لحظات امروز ، فاتح لحظات فردا شیم...

عشق

@faatehan

عشق

مساحت مشخصی ندارد

گاهی به اندازه 


یک دل است وگاهی

به بزرگی یک دنیا


یادبگیریم

با دل کوچکمان یک دنیا 

عشق بورزیم

@faatehan

Instagram.com/faatehan

نان و نور

نان و نور 

@faatehan

خوب مهربون سلام

روزی میکائیل فرشته روزی رسان رفت نزد خدا ، خسته شده بود از آدما

رو کرد به لطیف مهربون و گفت : خدایا چقدر نان لازمه تا بنده هات سیر بشن ؟ 

چقدر نون لازمه تا بنده ها شاد بشن ، سرمست و عاشق بشن؟ انگار بنده هات هیچوقت سیر نمیشن؟!


خدا رو بهش کرد و گفت : واسه اینکه چیزی که اونا رو سیر میکنه نوره نه نون !

تو مامور رسوندن نون به اونا هستی و نور پیش منه و تا وقتیکه اونا دنبال نونند نه نور ، اوضاع همینه.


راز نور گشت و گشت تا به زمین و بنده ها رسید و اونها به جستجوی نور گشتند ، در هر چراغ و فانوس در ماه و ستاره و در شمع ، اما نوری نیافتند.


لطیف مهربون سفره ای پهن کرد ، از این سر جهان تا اون سر هستی و بر سر سفره

نور و 

عشق و

هدایت 

گذاشت، اما بنده ها سرگرم از هیاهوهای این بزم و غافل از این سفره پهن!


خوب مهربون!

حواسمون به سفره پهن هست ؟

تا هدایت برداریم و پربکشیم تا بردوست 

تا عشق برداریم و سرمست شیم از شادی و سرور 

تا نور برداریم و همه جا روشن شه و پرفروغ

پس ...


طاهره شفائی

@faatehan

Instagram.com/faatehan

همسفر

همسفر 

@faatehan

خوب مهربون سلام 

چند روز پیش در خدمت خانواده ای بودم ، جهت مشاوره خانواده و روابط بین فردی و میان فردی 

داشتم براشون درباره خطاهای شناختی ما آدمها و باورهای غلط توضیحی میدادم ،یکدفعه وسط صحبت ،ایشون گفتن:

 قطعا چون شما خیلی مشتری دارید ، اشراف خوبی به این جریانات دارید و...

 خودشون هم از این کلمه ای که به کار بردن خنده اشون گرفت

و پرسیدن چی میگین به افرادی که میان پیش شما 


لبخندی زدم و گفتم ، همکاران نامهای متفاوتی را عنوان میکنن،

مثل : بیمار ، درمانجو ، تحلیل شونده ، مراجع و ...


اما من میگم همسفر


همسفر ؟!

با کمال تعجب پرسیدن ، میشه برام بگید ، چرا همسفر ؟ 


در پاسخ گفتم : برای اینکه من معتقدم که همه ما محکوم به زندگی هستیم ، اونم یه زندگی شاد و موفق

تو این بازی زندگی ، بیایم مثل کودکی باشیم که تو سالن نمایش مشتاقانه و بیصبرانه منتظر تا پرده بالا بره تا کلی شاد شه و بهش خوش بگذره و همیشه خندون باشه...


میگم همسفر ، چرا که همه ما ، همه اونهایی که تو زندگی باهاشون روبرو میشیم ،

تا یه زمانی و تا یه جایی همسفر راهمون میشن و همگی ما در تجربیاتی باهم شریک و سهیم هستیم 


پس حالا که همسفر راه هم شدیم ، بیایم :

در برابر همه مسایل صبور باشیم  

شاد باشیم و عاشق 

تلاش کنیم از این سفر دستاوردهای خوبی ، همراه با شادی کنار هم داشته باشیم ...


طاهره شفائی

@faatehan

Instagram.com/faatehan

بالا و پایین

بالا و پایین 

@faatehan

خوب مهربون سلام 


داشتیم دور هم منچ بازی میکردیم به یاد قدیمها 

بعد از تمام شدن منچ ، مثل قدیما که هنوز دوست داشتیم بازی ادامه داشته باشه،

 رفتیم پشت صفحه و بازی مار پله 

وسط بازی متوقف شده بودم ، که ناگهان با صدای بقیه که داشتن میگفتن نوبتته ، چرا بازی نمیکنی ، به خودم اومدم 


با بازی مار پله ، انگاری قصه های دنیا و زندگی از جلوی چشمم می گذشت 

ماجراها و اتفاقات ، رابطه ها و آدمها ...


مار پله  : درسهاش و نکته ها و پیامهاش 

گاهی یکدفعه اوج میگیری و با نردبان میری بالا 

گاهی هم به یکباره سقوط میکنی و میفتی پایین 


چه قشنگ خدا داره با واسطه ها و با وسیله های مختلف باهامون حرف میزنه 

گاهی با یه نیکی چنان اوج میگیری و صعود میکنی 

گاهی هم با یه اشتباه چنان سقوط جبران ناپذیر 


تو کتاب عشق (قرآن) ، دنیا از نگاه محبوب " لعب" یعنی بازی است 

تو این بازی هم مار داره و هم پله 

تو بازی زندگی پر از بالا و پایینه 

پر از تلخی و شیرینی 

پر از خوشحالی و غم 

پر از شکست و موفقیت 


هیچوقت هم یکسان و یه مدل نیست ، یعنی چی ؟

یعنی اگه بالایی مغرور نباش !

دنیا پر از ماره ...

اگرم پایینی ، مایوس نباش!

دنیا پر از نردبانه ...

الهی همیشه نردبانهای موفقیت ، اوج و صعود پیش روی هممون باشه 


طاهره شفائی

@faatehan

Instagram.com/faatehan

عشق و پرواز

عشق و پرواز 

@faaehan

خوب مهربون سلام 


داشتم از مسیر همیشگی رد میشدم ، چشمم به لانه قشنگ و آشیانه دو پرنده عاشقی که چندی پیش  لابلای بوته بزرگ گل رز دیواری خونه خودشونو ساخته بودند ، افتاد .

اما لانه خالی بود !!!

خیلی تعجب کردم مدتی به این منظره خیره شدم و تمام صحنه های اخیر از جلوی چشمم گذشت.


انگاری همین دیروز بود که این دو همدم و دومونس ، دو عاشق با چه تلاش و کوششی و عشقی، کلبه عشق ،کلبه مهر خودشونو ساخته بودند و چند صد بار برای فراهم کردن پوشال و شاخک درختان به این سو و آن سو پریدند و بعدشم دنیا اومدن جوجه هاشونو ...


یادم اومد ، بعد از تولد جوجه هاشون با چه عشقی به نوبت و بامهربونی تمام ،زیر بال و پرشون بودند.


حالاچی شد ؟!

 کجا رفتند بیکباره پر کشیدند ؟!

قصه ما و لحظه ها و زندگی و دنیا هم همینه ، یکدفعه همه چی انگاری تموم میشه ، اینکه باید باشیم و نباشیم.

چی باشیم ؟ شاد و راضی و شاکر و عاشق باشیم همیشه 

چی نباشیم ؟ وابسته و ناراضی و ...

 

خوبان مهربون !

همه چیز و همه کس ،کل هستی ، همیشه و هر لحظه و هر ثانیه برامون پیام داره و کلی درس و نشونه

 

ماه عشق ، مهمونی و جشن بزرگی  که انگاری همین دیروز دعوت شده بودیم ، داره تموم میشه و داره پر میکشه و میره ، چقدر زود گذشت ...


 اما خب ! رشد و اوج هم درگرو همین رفتن و پروازه

 اینکه ما هم یکروز برمیگردیم خونه خودمون ، پر میکشیم تابر دوست 

پروازت خوش ای پرنده دلها ...


طاهره شفائی

@faatehan

Instagram.com/faatehan