سقوط و صعود
@faatehan
خوب مهربون سلام
روزی گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشه ، عکس خودشو تو آب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد و بخاطرشون غمگین شد.
اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید ، بخاطر شاخهای زیبا هم شاد شد و هم غروری در او بوجود آمد.
در همین حین چند شکارچی او را دیده و قصد جانش را کردند. گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درختی گیر کرد و دیگر نمیتوانست به تندی بگریزد.
صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: عجب ! من پاهامو دوست نداشتم و ازشون ناراحت و ناراضی بودم ، همونها باعث نجاتم شدند ، اما شاخهام که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند!
آره خوب مهربون !
گاهی از چیزهایی که از آنها گله مندیم و از وجود خوبشون ناشکری میکنیم ، همونها پله ی صعودمون میشن ، باعث اوج ما به قله میشن و چیزهایی که باعث غرورمون هستند و خیلی بهشون مینازیم و می بالیم مایه سقوطمون !
پس یادمون باشه ...
طاهره شفائی
@faatehan
Instagram.com/faatehan
صحنه نمایش
@faatehan
خوب مهربون سلام
اومده بود پیشم و به پهنای صورتش اشک می ریخت ، هق هق کنان میگفت ، دیگه نمیخوام، دیگه خسته شدم ، بریدم ، اصلا چرا اینجاییم ؟!
چرا من ؟!
با لبخندی ، بغلش کردم و ... تا آرم شه و از اون بی تابی و بیقراری ها به قرار برسه.
کمی که آرومتر شد ، بهش گفتم میخوای جواب سوالاتو بگم ؟
با سکوت ، سرش و به علامت مثبت تکون داد.
ازش پرسیدم ، اگه به صحنه نمایش دعوت شده باشی که بازی کنی و بهت گفتن فقط همین یه بار و فرصت داری تا انتخاب بشی ، خودت و نقش و بازیت و نشون بدی ، چیکار میکنی؟
چشماش برقی و زد و با صدای زیر گفت : خب معلومه ، خیلی تمرین میکنم ، خیلی تلاش میکنم ، چون فقط یه فرصت دارم. چون میخوام که منم انتخاب بشم.
با خوشحالی گفتم : آآآفرررین ، درسته ، همینه
اومدیم تا بازیگر خوب صحنه نمایش دنیا و زندگی باشیم
کارگردان ، قطعا بازیگر حرفه ای و واسه نمایشش انتخاب میکنه
تمرینها گاهی سخت و طاقت فرسا میشه ، گاهی هم سبک و آسون
ادامه دادم ، الماس و برلیانهای خوش قیراط و بیشتر دوست داری ، یا این نگینهای اتمی؟
گفت : خوب معلومه ،اصل و قیمتی
همونطور که لبخند میزدم گفتم : خب میدونی ، برلیان خوش قیراط اصل واسه رسیدن به اینجا چه سختیهایی و پشت سر گذاشته ، چه گرما و سرماهایی و تحمل کرده ، صبوری کرده و ...
آره خوب مهربون !
✅ما فقط یه بار فرصت زندگی داریم
✅طوری زندگی کنیم که اومدنمون چیزی و به دنیا اضافه کنه
✅بیایم ردی از عشق ، ردی از مهر بذاریم و بریم
✅بی حضور ما نمایش زندگی قطعا چیزی کم داشت
پس ، بهترین نقش و تو صحنه نمایش بازی کنیم و یادمون باشه چرا اینجاییم ...
طاهره شفائی
@faatehan
Instagram.com/faatehan
✳️ آدم
@faatehan
خوب مهربون سلام
گوشه ای نشسته بود و چشم به آسمون دوخته، با خودش فکر میکرد و تکرار میکرد " آدم، آدم، آدم... "
این کلمه اصلا یعنی چی و از کجا اومده؟!
در همین حین نسیم خنکی صورتش و نوازش داد و صدای خوش" نِی "
در همه جانش طنین انداخت ...
انگاری همه هستی به یکباره بسیج شدن تا پاسخ سوالشو بدن.
با خودش گفت:
دیدی " نِی" چطور اهل سکوتِ و تا زمانی که درش دمیده نشه، ندا و نوای خوشش به گوش نمیرسه!!
پس این " دم " خیلی مهمه،
هر نفسی که فرو می رود ممد حیات است و چون بر می آید مفرح ذات...
دم : نشان حیاتِ، مفرح ذاتِ و زندگی ، شور و نشاط و شادی ؛ و دلنشین ترین آوازها رو با خودش داره.
محبوب مهربون هم، واسه آفرینش ما، در ما دمید تا شکل گرفتیم، شاد شدیم و حیات گرفتیم.
⬅️ " آ دَم"
یعنی دمیدن او برای حضور ما
پس :
✅اگه میخواهیم شاد باشیم و آروم
✅اگه میخواهیم تجلی اسماء و صفات او باشیم
✅اگه میخواهیم دلنوازترین آوازها باشیم
✅اگه میخواهیم سراسر عشق باشیم و نور
آروم و ساکت، بذاریم خدا در ما بِدَمه، بدون هیچ سد و مانعی، رها و آزاد...
اونوقت زندگی چنان با شکوه و زیبا در ما ساری و جاری میشه که قابل تصور نیست، واقعیتی زیباتر از هر رویای شیرین!
و زیباتر از این نیست که همه جا پُر شه از نور و عشق...
پس قصه آدم یعنی این
یعنی یکپارچه عشق
سراسر نور...
طاهره شفائی
@faatehan
www.faatehan.ir
Instagram.com/faatehan
صخره مهربون
@faatehan
خوب مهربون سلام
داشتم پیامهای گوشیمو میخوندم ؛ دیدم یه پیام اومد،
سلام صخره مهربون!
لبخندی همراه با تعجب رو لبام نقش بست ، نوشتم :
صخره مهربون!
یعنی چی، چه جمع اضدادی!؟
پاسخ داد : وقتی چشمامو میبندم، شما رو تو ذهنم اینطوری می بینم، صخره ای سرسبز وسط تلاطم و موجهای دریا، با دلفین هایی خندان و شاد در اطراف صخره...
ادامه داد :
صخره ش : اون سخت کوشیتونه
خزه های سبز: اون خوب مهربون